گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
« و ذکر قسمتی از مفاخرات و مشاجراتی که میان او و معاویه رخ داد » « احتجاج امام حسین علیه السّلام با معاویه بر سر امامت خود »
«





و ذکر قسمتی از مفاخرات و مشاجراتی که میان او و معاویه رخ داد » « احتجاج امام حسین علیه السّلام با معاویه بر سر امامت خود »
-165 از موسی بن عقبه نقل است که گفت: به معاویه خبر رسید که مردم چشمشان به حسین است، اگر تو با ترتیب مجلسی او (1)
را وادار به ایراد خطابهاي کنی لکنت زبان و حصر او در کلامش بر همه نمایان میشود. معاویه گفت: ما یک چنین گمانی به حسن
داشتیم ولی نقشه ما بر آب شده و او روز بروز در دیده مردم بزرگتر شد و ما رسوا شدیم. (راوي گوید:) آنقدر اصرار کردند تا این
را از حسین خواسته و گفت: اي أبا عبد اللَّه چه خوب است که بر منبر خطبهاي بخوانی. پس آن حضرت به منبر رفته و پس از حمد
صفحه 30 از 174
و ثناي الهی و صلوات بر پیامبر- در جواب مردي که گفت: اینکه خطبه میخواند کیست؟- فرمود: ما حزب و گروه غالب خدا و
مقرّبین عترت رسول خدا، و أهل بیت طیّب و طاهر اوییم، ما یکی از دو چیز گرانبهایی هستیم که رسول خدا آن را پس از قرآن به
ودیعت نهاد، ص: 94 کتابی که در آن تفصیل هر چیزي است، و در پیش رو و پشت سر هیچ باطلی بدان راه ندارد،
قرآنی که تفسیرش بعهده ما گذاشته شد و تأویلش ما را درمانده نکند بلکه بدنبال حقایق آن هستیم. ( 1) پس ما را اطاعت کنید که
خداي را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را، » : طاعت ما واجب است، چرا که قرین طاعت خدا و رسول است، خداوند میفرماید
و نیز ،« که از شمایند، فرمان برید، پس اگر در باره چیزي ستیزه و کشمکش کردید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید- نساء: 59
و حال آنکه اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر خویش باز میگرداندند هر آینه کسانی از آنان که [حقیقت] آن را بیرون » : فرمود
مبادا .« میکشند آن را میدانستند، و اگر فزون بخشی و مهربانی خدا بر شما نبود از شیطان پیروي میکردید مگر اندکی- نساء: 83
گوش به ندایی که شیطان به شما نموده کنید، زیرا او براي شما دشمنی است آشکار و مبین، که در این صورت همچون اولیا و
امروز بر شما چیرهشوندهاي نیست و من پناه شمایم. و چون آن دو گروه رویاروي شدند بر دو پاشنه » : دوستان او شوید که گفتند
پس در آینده مکانی براي ضرب شمشیر و ورود نیزه ،« خود گردید- پشت کرد و گریخت- و گفت: من از شما بیزارم- انفال: 48
شده و سنگریزه و حطام ستونها ص: 95 و اهدافی براي آماج تیرها گردید، سپس در آن روز سوگند هیچ کسی
که قبلًا ایمان نیاورده و یا در ایمان خود کسب خیر و سعادت نکرده پذیرفته نشود. معاویه گفت: اي أبا عبد اللَّه کافی است، حرف
166 - از محمّد بن سائب نقل است که گفت: روزي مروان بن حکم به امام حسین علیه السّلام گفت: اگر مباهات ( را رساندي!!. ( 1
شما به فاطمه نبود به چه بر ما فخر میکردید!؟ پس آن حضرت از جا جسته و گریبان مروان را گرفته- و در این کار بسیار قوي
بود- و گلویش را فشرده و عمّامه او را بدور گردنش انداخت و چندان کشید که او بیهوش شد، سپس او را رها کرده و رو به
جماعت قریش نموده و فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم که گفتههایم را اگر درست بود تصدیق کنید! آیا در روي زمین دو
حبیبی که نزد رسول خدا محبوبتر از من و برادرم باشند میشناسید؟ یا دخترزاده پیامبري جز من و برادرم سراغ دارید؟ همگی
گفتند: خدا میداند که سراغ نداریم. امام حسین علیه السّلام فرمود: و من هم در روي زمین فرد ملعونی که فرزند ملعون باشد جز
این (مروان) و پدرش نمیشناسم که هر دو از جانب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله طرد شده باشند، ص: 96 بخدا
که در شرق و غرب عالم مردي که نسبت اسلام بخود دهد دشمنتر [از این فرد] براي خدا و رسول و أهل بیت او نیست، و علامت و
نشان کلام من در تو این است که چون غضب کنی رداء از دوشت میافتد. راوي گوید: بخدا که مروان از جایش برنخاست تا
خشمگین شده خود را تکاند و رداء از دوشش افتاد.
« احتجاج آن حضرت علیه السّلام بر أهل کوفه در کربلاء »
-167 از مصعب بن عبد اللَّه مروي است که چون آن مردم امام (1) « احتجاج آن حضرت علیه السّلام بر أهل کوفه در کربلاء »
حسین علیه السّلام را محاصره کردند آن حضرت سوار اسب خود شده و همه را دعوت به سکوت نموده و پس از حمد و ثناي الهی
این گونه فرمود: اي جماعت، هلاك و اندوه بر شما باد که به آن شور و وله ما را خواندید تا بفریاد شما رسیم و ما شتابان آمدیم
پس شمشیر ما را که خود در دست شما نهاده بودیم بر سر ما آختید و آتشی که خود ما بر دشمن ما و شما افروخته بودیم بر ما
افروختید، یار دشمن خود شدید ص: 97 در پیکار با دوستانتان، با اینکه نه به عدل میان شما رفتار کردند و نه امید
خیر از آنها دارید، ( 1) واي بر شما! چرا آنگاه که شمشیرها در نیام بود و دلها آرام و فکرها خام ما را رها نکردید، لکن مانند مگس
سوي فتنه پریدید و مانند پروانه در هم افتادید پس هلاك باد شما را اي بندگان کنیز و بازماندگان احزاب و تركکنندگان کتاب و
تحریفکنندگان که کلمات را از معانی برگردانید و گناهکاران که دم شیطان خوردهاید و خاموشکنندگان سنّتها، آیا یاري آنان
صفحه 31 از 174
میکنید و ما را تنها میگذارید؟! آري بخدا سوگند بیوفائی و پیمانشکنی عادت دیرینه شما است، ریشه شما با غدر به هم پیوسته و
آمیخته است و شاخهاي شما بر آن پروریده، شما پلیدترین میوهاید گلوگیر در کام صاحب، و گوارا براي غاصب. الا لعنت خدا بر
ستمکاران عهدشکنی که عهدها پس از تأکید زیاد میشکنند حال اینکه خداوند شما را بر خود ضامن و کفیل فرمود. الاحتجاج،
1) اینک دعیّ بن دعیّ (یعنی این مرد بیپدر که بنی امیّه او را به خود ملحق کردند و زاده آن بیپدر) میان دو چیز ) ج 2، ص: 98
استوار پاي فشرده و بایستاده است؛ یا شمشیر کشیدن یا خواري کشیدن، و هیهات که ما به ذلّت تن ندهیم، خداوند و رسول او و
مؤمنان براي ما زبونی نپسندند و نه دامنهاي پاك (که ما را پرویدهاند) و سرهاي پر حمیّت و جانهائی که هرگز طاعت فرومایگان را
بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند و من با این جماعت اندك با شما کارزار کنم هر چند یاوران مرا تنها گذاشتند. سپس با تمثّل به
شعر شاعري (ظاهراً او فروة بن مسیک باشد) فرمود: اگر پیروز شویم دیریست که پیروز بودهایم، و اگر مغلوب شویم باز هم مغلوب
نشدهایم، عادت ما ترس نیست و لکن (کوشش براي زنده ماندن خود میکنیم و کشتن دشمن) براي آنکه کشتن ما با دولت
دیگران قرین است، اگر پادشاهان جاودان بودند که ما هم جاودان خواهیم بود، و اگر بزرگان ماندند که ما نیز خواهیم ماند، پس با
(1) آنها که از غم ما شاد میشوند بگوي که بیدار شوید که ایشان هم بدان چه ما رسیدیم خواهند رسید!!. ص: 99
-168 و نقل است که وقتی أصحاب آن حضرت و تمام نزدیکانش به شهادت رسیدند و جز پسرش علیّ زین العابدین علیه السّلام و
فرزند شیرخواره به نام عبد اللَّه کس دیگري نزد او باقی نمانده و تنها شد آن حضرت درب خیمه آمده و فرمود: این طفل را به من
دهید تا با او وداع کنم! پس او را غرق بوسه ساخته در حالی که میفرمود: اي پسرکم واي بر حال این قوم وقتی محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله با آنان مخاصمه کند!. گویند: ناگهان تیري بیامد و بر بالاي سینه آن طفل نشسته و او را کشت، پس امام علیه السّلام از
اسب بزیر آمده و با غلاف شمشیر قبري کند و او را بخون بیاغشت و دفن کرد آنگاه برخاسته و این اشعار را سرود: همه کافر شدند
و در گذشته از ثواب خداوند؛ ربّ جنّ و انس چشم پوشیده بودند. در گذشته علیّ و فرزندش حسن که از طرف مادر و پدر کریم
بود را بقتل رساند. همگی از ایشان به خشم آمده و گفتند: الحال بر حسین یورش برده خونش بریزیم. واي بر آن اراذل مردم که
1) سپس همه رهسپار شده و سفارش نمودند که ما ) همه را براي أهل دو حرم مکّه و مدینه گرد آوردند. ص: 100
نیاز به رضاي ملحدین داریم. در ریختن خون من براي عبید اللَّه که از نسل کافران است از خدا نترسیدند. و ابن سعد با لشکري انبوه
مرا آماج تیرهاي خود ساختند. و این بخاطر مسألهاي از قبل نبود جز مباهات من بنور دو ستاره قطبی: یکی به علیّ خیر و نیکو پس
از نبیّ و پیامبري که پدر و مادرش از قریش بودند. پدر و مادر من برگزیده خداوند بودند و من فرزند دو برگزیدهام. نقرهاي که از
طلا خالص شده، و من نقرهاي هستم که فرزند دو طلا میباشم. چه کسی پدر بزرگ یا پدري همچو من دارد که من فرزند آن دو
پیشوایم. فاطمه زهراء مادرم است و پدرم در هم کوبنده کفر در کارزار بدر و حنین است. ریسمان دین، علیّ مرتضی است، او
لشکر را فراري داده و بر دو قبله نماز خوانده. و او در روز احد یورش و حملهاي برد که با قبض دو لشکر حقد و کینه را التیام داد.
1) سپس در کارزار احزاب و فتح مکّه موجب مرگ لشکریان کافر بود. این امّت بد در راه خدا مرتکب ) ص: 101
چه کاري در حقّ عترت رسول شدند. عترت نیکوي پیامبر مصطفی و نسل علیّ دلاور در روز کارزار سپاه. علیّ زمانی که جوانی
تازه بالغ بود بپرستش خدا پرداخت و قریش بت میپرستید. از ابتدا به بتها کینه میورزید و لحظهاي با قریش آنها را سجده نکرد.
و حنین با شمشیر خود آشنا ساخت. سپس امام حسین علیه السّلام پیش آمده مقابل قوم «2» دلاورانشان را در کارزار بدر و تبوك
ایستاد در حالی که شمشیر برهنه در دست، نومید از زندگی، آماده مرگ، میفرمود: منم فرزند علیّ پاك و طاهر از آل هاشم،
همین مباهات مرا کافی است. و جدّم رسول خدا؛ گرامیترین مردم، و ما چراغ فروزنده خدا در میان خلقیم. ص:
102 و مادرم فاطمه از نسل احمد است و عمویم جعفر به ذو الجناحین معروف. و در میان ما کتاب خدا بدرستی و صدق نازل شد،
و بین ما هدایت و وحی به خیر یاد میشود. و ما امان الهی براي همه مردمیم، و پنهان و آشکار در میان مردم این را میگوییم. مائیم
صفحه 32 از 174
والیان حوض که دوستارانمان را مینوشانیم، به ظرف رسول خدا، و منکري نداریم. و پیروان ما در میان مردم بهترین شیعهاند، و
کینهورزانمان روز قیامت زیانبارند.
« احتجاج فاطمه صغري بر أهل کوفه »
-169 زید بن موسی بن جعفر از پدرانشان نقل نموده که حضرت فاطمه صغري علیها (1) « احتجاج فاطمه صغري بر أهل کوفه »
السّلام پس از بازگشت از کربلاء خطبهاي بدین شرح در کوفه ایراد فرمود: حمد و سپاس میگویم خداوند را به شماره شنها و
ریگها، و هم سنگ جهان از عرش تا خاك او را ستایش میکنم، و به او ایمان آوردهام و توکّل بر او کردم ص:
103 و گواهی میدهم که نیست معبودي غیر خداوند یگانه بیشریک و اینکه محمّد (صلّی اللَّه علیه و آله) بنده و فرستاده اوست و
اینکه اولاد او را در کنار فرات سربریدند با آنکه کسی را نکشته بود تا قصاص خواهند از وي، ( 1) بار خدایا بتو پناه میبرم از اینکه
دروغ بر تو بندم و خلاف آنچه بر رسول خدا فرستادي سخنی گویم، رسول تو پیمان گرفت براي وصیّ خویش علیّ بن ابی طالب
(علیه السّلام) امّا مردم حقّش را غصب کردند و بیگناه او را کشتند، باز فرزند او را دیروز در خانهاي از خانههاي خدا شهید کردند
گروهی از مسلمانان به زبان، که نیست باد چنان مسلمانی، و تا آن حضرت زنده بود آبش ندادند و هنگام شهادت تشنگی او را فرو
ننشاندند تا تو اي خداوند او را بجوار خود بردي، ستوده خوي پاك سرشت هنرهاي وي شناخته و روش او روشن، از نکوهش
کسی باك نداشت و از ملامت احدي نترسید، او را از کوچکی به اسلام راه نمودي و در بزرگی خصائل وي را ستودي پیوسته با تو
پیغمبرت دل راست داشت تا او را به جوار رحمت خود بردي بیرغبت در دنیا و حرص بدان، بلکه راغب در آخرت بود براي
1) امّا بعد اي ) رضاي تو، در راه تو کوشش نمود، او را پسندیدي و برگزیدي و راه راست او را نمودي، ص: 104
أهل کوفه، اي مردم دغا و بیوفاء و خودخواه، ما خانوادهاي هستیم که خداوند ما را به شما آزمایش فرمود و شما را به ما، و ما از
آزمایش پاك بیرون آمدیم و دانستیم و دریافتیم، سرّ الهی نزد ما است، و مائیم حافظ علم و حکمت خدا و مائیم آن حجّت که در
زمین براي بندگان نصب فرمود. ما را به بزرگی بنواخت و برسولش (صلّی اللَّه علیه و آله) برتري داد بر بسیاري از آفریدگان خود،
امّا شما ما را دروغگو دانستید و ناسپاسی نمودید و کشتن ما را حلال شمردید و مال ما را تاراج کردید گویا ما اولاد ترك و کابل
بودیم، چنان که دیروز جدّ ما را کشتید و از شمشیر شما خون ما میچکد به کینهاي گذشته، چشم شما بدان روشن گشت و دلتان
شاد شد، با خداي تعالی دلیري نمودید و مکري اندیشیدید و مکر خدا بهتر و بالاتر است، مبادا شما از ریختن خون و بردن مال ما
شادمان شوید چون این مصیبت بزرگ که بما رسید در کتابی ثبت افتاده است پیش از اینکه خداوند آن را انفاذ کند، و آن بر خدا
آسان است تا بر آنچه از دست شد اندوه نخورید و به آنچه خداوند به شما بخشید ننازید و نبالید که خداوند آن را که بخود ببالد و
1) هلاك باد شما را! منتظر لعنت و عذاب باشید! که گوئی اکنون آمده است و ) بنازد دوست نمیدارد، ص: 105
از آسمان لعنتها پی در پی فرو میبارد و شما را هلاك میکند و شما را در این جهان به جان یک دیگر اندازد آنگاه در عذاب الیم
روز قیامت جاودان مانید که بر ما ستم کردید و لعنت خدا بر ستمکاران باد، واي بر شما! آیا میدانید کدام دست بر ما ستم کرد و
کدام دل به پیکار ما رغبت نمود و به کدام پاي به آهنگ کارزار سوي ما آمدید، دل شما سخت شد و جگرها درشت گردید و بر
دل و چشم و گوش شما مهر نهاده شد، شیطان در نظر شما زشتیها را بیاراست و نوید طول اجل داد و بر دیده شما پردهاي آویخته
است و راه را نمیشناسید، هلاك باد شما را! اي أهل کوفه که شما را با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله کینهها است و از وي خونها
خواهید، آنگاه با برادرش علیّ بن ابی طالب علیه السّلام جدّ ما و با فرزندان وي هم که عترت پیغمبر و پاکان و برگزیدگانند
بیوفائی کردید و یکتن از شما مینازد به آن و میگوید: ما علی و فرزندانش را کشتیم، با شمشیرها و نیزههاي هندي، و زنانشان را
1) پس فرمود: خاك و سنگ در ) اسیر کردیم همچو اسراي ترك، و ضربهاي زدیم آنچنان ضربهاي. ص: 106
صفحه 33 از 174
دهانت اي شاعر! آیا به کشتن آن قوم مینازي که خداوند پاك و پاکیزهاشان کرد و پلیدي را از ایشان دور داشت، پس از این غصّه
بسوز و مانند پدرت سنگ اسافل خویش را بزمین بساي هر کس فردا بدان رسد که از پیش فرستاد بر آن فضل که خداوند ما را
را هم «1» بخشید رشگ میبرد، واي بر شما!: گناه ما چیست که دریاهاي ما جهان را فرو گرفت. و دریاي تو آرام است که دعموص
نمیشناسد این فضل خدا است؛ به هر که خواهد میبخشد و خداوند را فضلی عظیم است، و کسی را که خداوند برایش نوري قرار
نداد دیگر نوري نخواهد داشت. راوي گفت: پس آوازها به گریه بلند شد و گفتند: اي دختر پاکان بس است که دلهاي ما را
بسوزاندي و سینههاي ما را (از غایت حسرت) کباب کردي، و اندرون ما را آتش زدي!! پس ساکت شد- سلام و درود بر او و پدر
و جدّ بزرگوارش باد-. ص: 107
« در حضور مردم کوفه پس از مراجعت از کربلا » « خطبه حضرت زینب علیها السّلام دخت گرامی علیّ بن ابی طالب علیه السّلام »
« در حضور مردم کوفه پس از مراجعت از کربلا » « خطبه حضرت زینب علیها السّلام دخت گرامی علیّ بن ابی طالب علیه السّلام »
-170 از حذیم بن شریک اسديّ روایت شده است که چون علیّ بن حسین علیهما السّلام را با زنان از کربلا آوردند زنان أهل (1)
کوفه را دیدند زاري کنان و گریبان چاك زده و مردان هم با آنان میگریستند، زین العابدین علیه السّلام بیمار بود و از بیماري
ناتوان پس به آوازي ضعیف و آهسته گفت: اینان بر ما گریه میکنند پس ما را که کشت؟! آنگاه زینب دخت علیّ علیهما السّلام
سوي مردم اشارت کرد که خاموش باشید. حذیم گوید: هرگز بانویی پردهنشین گویاتر از وي ندیدم، گوئی بر زبان علیّ علیه
السّلام سخن میراند، و مردم را اشارت به سکوت فرمود، دمها فرو بسته شد و هر زنگی از بانگ بایستاد، آنگاه پس از حمد و ثناي
1) امّا بعد، اي مردم کوفه، اي گروه دغا و دغل ) الهی و صلوات بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: ص: 108
و بیغیرت، اشکتان خشک نشود و نالهاتان آرام نگیرد، مثل شما مثل آن زن است که رشته خود را پس از محکم تافتن و ریستن باز
تار تار میکرد، سوگندهاتان را دست آویز فساد کردهاید، چه دارید مگر لاف زدن و نازش و دشمنی و دروغ و مانند کنیزان
براي ،«1» چاپلوسی نمودن و چون دشمنان سخن- چینی کردن یا چون سبزهاي بر پهن روئیدهاید و گچی که روي قبر بدان اندوده
خود بد توشهاي فرستادید که خداي را بر شما بخشم آورد و در عذاب جاودان مانید، آیا براي برادرم میگریید، آري بگریید که
شایسته گریستنید، بسیار بگریید و اندك بخندید که عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد ننگی که هرگز از خویشتن
نتوانید شست و چگونه از خود بشوئید این ننگ را که فرزند خاتم انبیاء؛ معدن رسالت و سیّد جوانان أهل بهشت را کشتید آنکه در
جنگ سنگر شما و تنها حزب و دسته شما بود و در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم زخم شما و در سختیها التجاي شما بود،
و در محاربات مرجع شما او بود، بد است آنچه پیش فرستادید براي خویش، و بد است آن بار گناهی که بر دوش خود گرفتید
1) نابودي باد شما را نابودي، و سرنگونی باد سرنگونی، کوشش شما بنومیدي ) براي روز رستاخیز خود، ص: 109
انجامید و دستها بریده شد و سودا زیان کرد و خشم پروردگار را براي خود خریدید و خواري و بیچارگی شما را حتم باشد.
میدانید چه جگري از رسول خدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه پردهگی او را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از وي
بدریدید و چه خونی ریختید؟! کاري شگفت آوردید که نزدیک است از هول آن آسمانها فرو ریزد و زمین بشکافد و کوهها
متلاشی شود و از هم بپاشد، مصیبتی است دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته در عظمت به پر
بودن زمین و آسمان است، آیا شگفت آورید اگر آسمان خون ببارد، و عذاب آخرت خوارکنندهتر است و هیچ یاري نشوند، پس
تأخیر و مهلت شما را چیره نکند که خداي تعالی از شتاب و عجله منزّه است و از فوت خونی نمیترسد و او در کمینگاه ما و شما
است آنگاه این اشعار از انشاي خود فرمود که: چه خواهید گفت هنگامی که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله با شما گوید: این چه
کاریست که کردید- و شما که آخرین امّت هستید-؟! به خانواده و فرزندان و عزیزان من؛ بعضی اسیرند و بعضی آغشته بخون،
صفحه 34 از 174
1) پاداش من که نیکخواه شما بودم این نبود که با خویشانم پس از من بدي کنید، من میترسم عذابی بر ) ص: 110
شما نازل شود مانند آن عذاب که قوم ارم را هلاك کرد. پس از آنها روي بگردانید. حذیم گفت: مردم را حیران دیدم و دستها به
دندان میگزیدند، پیرمردي در کنار من بود میگریست و ریشش از اشک تر شده بود و دست سوي آسمان برداشته میگفت: پدر
و مادرم فدایشان؛ سالخوردگان ایشان بهترین سالخوردگانند و جوانان آنان بهترین جوانان و زنان ایشان بهترین زنان و نسل آنها
والاتر از همه و فضل آنها بالاتر، و این اشعار سرود: پیرانشان بهترین سالخوردگانند و نسل اینان اگر شمار شود عاري از هر تباهی و
خواري است. پس علیّ بن الحسین علیهما السّلام فرمود: اي عمّه خاموش باش، باقی ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو
بحمد اللَّه ناخوانده دانائی و نیاموخته خردمند و گریه و ناله رفتگان را باز نمیگرداند. پس آن بانوي بزرگوار ساکت شد.
ص: 111 سپس آن حضرت از مرکب فرود آمد و چادري زدند، او زنان را فرود آورده و داخل چادر شد.
وقتی از خیمه بیرون آمد و ایشان را بر بیوفائی و پیمانشکنی سرزنش » « احتجاج حضرت علیّ بن الحسین علیهما السّلام بر أهل کوفه »
« نمود
«- در بدء ورود او و همراهانش بر یزید بن معاویه- لعنه اللَّه » « احتجاج امام سجّاد علیه السّلام بر یکی از شامیان »
-172 از دیلم (1) «- در بدء ورود او و همراهانش بر یزید بن معاویه- لعنه اللَّه » « احتجاج امام سجّاد علیه السّلام بر یکی از شامیان »
بن عمر نقل است که گفت: هنگامی که اسیران آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را به شام آوردند من آنجا بودم، پس آنان را بر
پلّکان مسجد که همیشه جاي اسیران بود بر پاي داشتند و در میانشان علیّ بن حسین علیهما السّلام بود، پس پیرمردي شامی نزد
ایشان آمده و گفت: سپاس خداي را که شما را کشت و هلاك ساخت و شاخ فتنه را برید!، و از ناسزا گفتن چیزي فرونگذارد.
چون سخن او به آخر رسید حضرت بدو گفت: من سکوت کردم تا سخنت به پایان رسید و آنچه در دل از عداوت و کینه داشتی
اظهار نمودي، پس تو نیز همچو من که برایت سکوت نمودم خاموش باش. پیرمرد شامی گفت: بگو. حضرت فرمود: آیا قرآن
گفت: آري. ؟«1» « قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی » : خواندهاي؟ گفت: آري. فرمود: تا حال به این آیه برخوردهاي
1) فرمود: مائیم قربی و نزدیکان رسول که خواستار مودّت به ایشان شده، آیا در سوره بنی اسرائیل به ) ص: 115
وَ آتِ ذَا الْقُرْبی » : حقّی که مخصوص ماست نه دیگر مسلمین برخوردهاي؟ گفت: نه. فرمود: آیا تا حال این آیه را تلاوت نمودهاي
گفت: آري. فرمود: مائیم آن گروهی که خداوند به رسولش امر فرموده که حقّ ایشان را بپرداز. پیرمرد شامی گفت: آیا ؟«1» « حَقَّهُ
وَ اعْلَمُوا أَنَّما » : واقعاً شما همان افرادید؟! حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود: آري ما همان افرادیم، آیا این آیه را تلاوت کردهاي
گفت: آري. حضرت فرمود: ما ذو القربی میباشیم، آیا در سوره ؟«2» « غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ » : احزاب حقّی که فقط مخصوص ما نه دیگر مسلمین باشد یافتهاي؟ گفت: نه. فرمود: مگر این آیه را نخواندهاي
پیرمرد شامی دست خود به آسمان بلند کرده و سه بار گفت: الاحتجاج، ؟«3» « لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً
ج 2، ص: 116 خدایا بدرگاهت توبه میکنم! بار الها از عداوت به آل محمّد توبه میکنم، و از قاتلین أهل بیت محمّد صلّی اللَّه علیه
و آله اظهار بیزاري میجویم، تا حال قرآن تلاوت میکردم ولی متوجّه این مطالب نشده بودم.
با یزید وقتی آن ملعون با چوب بر دندانهاي امام » « احتجاج حضرت زینب علیها السّ لام دخت گرامی أمیر المؤمنین علیه السّ لام »
« حسین علیه السّلام میزد
با یزید وقتی آن ملعون با چوب بر دندانهاي امام » « احتجاج حضرت زینب علیها السّلام دخت گرامی أمیر المؤمنین علیه السّلام »
-173 از شیخی راستگو از بزرگان بنی هاشم- و دیگران- نقل است که گفت: وقتی حضرت علیّ بن (1) « حسین علیه السّلام میزد
صفحه 35 از 174
حسین علیهما السّلام و محارمش بر یزید ملعون وارد شدند و سر مبارك امام حسین علیه السّلام را درون طشتی مقابل یزید نهادند،
آن ملعون با چوبی که در دست داشت به دندانهاي مبارك آن حضرت زده و این اشعار را میخواند: قبیله هاشم با سلطنت بازي
کردند، نه خبري از آسمان آمد و نه وحی نازل شد، اي کاش پیران و گذشتگان قبیله من که در بدر کشته شدند میدیدند زاري
کردن قبیله خزرج را از زدن نیزه (در جنگ احد)، از شادي فریاد میزدند و میگفتند اي یزید دستت شل مباد، ص:
کردیم و سربسر شد، من از دودمان خندف نیستم اگر کین احمد را از فرزندان « بدر » دادیم، این را بجاي « بدر » 117 جز ایشان مانند
او نجویم، ( 1) [راوي گوید: وقتی حضرت زینب این صحنه را دید دست بگریبان فرا برد و آن را چاك زد و بآوازي سوزناك که
دلها را پاره میکرد فریاد زد: یا حسینا! یا حبیب رسول خدا! فرزند مکّه و منی! فرزند فاطمه زهراء بانوي زنان! اي زاده محمّد
مصطفی!. راوي گوید: بخدا قسم هر کس را در مجلس بود گریاند و یزید ملعون خاموش نشسته بود، آنگاه زینب بر قدمهاي خود
ایستاده و بر مجلس مشرف شد و آغاز به خطبه نمود، تا کمالات محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را اظهار نموده و بگوید که براي رضاي
خدا صبر و شکیب میکنیم، نه براي ترس و وحشت!.] راوي گفت: زینب- همو که پدرش علیّ علیه السّلام و مادرش فاطمه علیها
السّلام دخت گرامی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله است- برخاسته و گفت: سپاس خداي را که پروردگار جهانیان است، و درود
خداوند بر جدّ و پدر بزرگم ص: 118 سرور انبیاء و مرسلین، خداي سبحان راست گفت: سزاي آنان که کار زشت
کردند زشت باشد که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن استهزاء نمودند، ( 1) اي یزید، آیا پنداري که چون اطارف زمین و آفاق
آسمان را بر ما بستی و راه چاره بر ما مسدود ساختی تا ما را برده وار به هر سوي کشانیدند ما نزد خدا خواریم و تو گرامی نزد
اویی، و این غلبه تو بر ما از فرّ و آبروي تو است نزد خدا، پس بینی بالا کشیدي و تکبّر نمودي و بخود بالیدي، خرّم و شادان که دنیا
در چنبر کمند تو بسته و کارهاي تو آراسته، ملک و پادشاهی ما تو را صافی گشته اندکی آهستهتر! جاهلانه قدم بر ندار! آیا قول
خداي تعالی را فراموش کردي: کافران نپندارند که چون ایشان را مهلت دادیم، خیري براي آنان است، نه چنانست بلکه ما آنها را
مهلت دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناك؟!. اي پسر آن مردمی که جدّ من اسیرشان کرد پس از آن آزاد
فرمود! از عدل است که تو زنان و کنیزان خود در پشت پرده نشانی و دختران رسول خدا را اسیر بدین سوي و آن سوي کشانی،
پرده آنان را بدري؛ روي آنان را بگشائی، دشمنان آنان را از شهري به شهري برند ص: 119 و بومی و غریب چشم
بدانها دوزند و نزدیک و دور، وضیع و شریف چهره آنان را مینگرند از مردان آنان نه پرستاري مانده است نه یاوري نه نگهداري
و نه مددکاري، اینها همه از گستاخی تو بر خدا و انکار بر رسول خدا و ردّ بر قرآن است، ( 1) و تعجّبی ندارد و از چون تویی این
اعمال شگفت نیست، چگونه امید دلسوزي و غمگساري باشد از آنکه دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از
خون شهیدان بروئید، و علیه سرور انبیاء جنگ راه انداخت، و احزاب را گرد آورد، و اعلان جنگ نمود و شمشیرها را بر روي
رسول خدا کشید؟! همو که از تمام عرب به خدا منکرتر بود و ناسپاسترین فرستاده بود، و بیش از همه با خدا اظهار دشمنی میکرد،
و از سر کفر و طغیان مستکبرترین فرد بر پروردگار! ألا! اینها همه ثمره پس مانده کفر و کینهاي است که از درون سینه براي
مردگان بدر میغرّد! پس چگونه به دشمنی ما خانواده شتاب ننماید آنکه سوي ما به چشم کینه و بغض نگرد، کفر خود به رسول
خدا ابراز داشته و سخن بر زبان پرداخته و از سر سرور به قتل اولاد رسول و اسارت ذرّیّهاش بدون هیچ تحزّن و استعظامی به پدران
خود بالیده ص: 120 و میگوید: از شادي و سرور فریاد میزدند و میگفتند: یزید دستت شل مباد! و رو به
دندانهاي أبو عبد اللَّه- همان مکان بوسه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله- نموده با عصاي کوتاهش بدانها میزند و شادي و سرور
از رخسارش میدرخشد!! ( 1) بجانم قسم با ریختن خون سرور جوانان بهشتی، و فرزند پیشواي عرب، و خورشید آل عبد المطّلب
زخم را ناسور کرده و ریشههاي فضیلت و تقوي را از جا برکندي! و بر پدران خود بالیده و باد در بینی انداختی، و با ریختن خون
آن حضرت خود را به سلف کافر خود مقرّب نمودي، سپس فریاد برآوردي! و بجانم قسم اگر حضورت بودند ندایشان میدادي!
صفحه 36 از 174
(غم مخور) که در همین زودي نزد آنان روي و آرزو کنی کاش دستت خشک شده و از پدر و مادر زاده نشده بودي، آن هنگام
1) خدایا ) که به سوي غضب الهی رهسپاري و خصم تو [و پدرت] رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله است، ص: 121
داد ما را بستان و از این ستمگران انتقام ما را بکش و خشم خود بر آنکه خون ما بریخت و عهدمان بشکست و حامیان ما را بکشت
و هتک حرمت ما کرد فرود آر!، پس همان که خواستی مرتکب شدي، بخدا که فقط پوست خود را شکافتی و گوشت خودت را
پاره پاره کردي و زودا بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در آئی با آن بار که بر دوش داري از ریختن خون دودمان وي و شکستن
حرمت عترت و پاره تن او جایی که خداوند پریشان آنان را به جمعیّت مبدّل کند و از ستمکار بدیشان انتقام کشد، و داد آنان
بستاند پس تو را قتل اینان تحریک نکند و مپندار آنان را که در راه خدا کشته شدند مردهاند بلکه زندهاند و نزد پروردگار خود
روزي داده میشوند؛ در حالی که بدان چه خداوند از فزونی و بخشش خود به آنان داده است شادمانند، همین بس که خداوند تو
را ولیّ و حاکم است و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله خصم و جبرئیل پشتیبان. و آن کس که کار را براي تو ساخت و پرداخت و تو را
بار گردن مسلمانان کرد بزودي بداند که پاداش ستمکاران بد است و آگاه گردد که مقام کدامیک شما بدتر و راه کدامیک
1) و اگر مصائب روزگار با من این جنایت کرد (و مرا به اسیري به اینجا کشانید) و ) گمراهکنندهتر است، ص: 122
ناچار شدم با تو سخن گویم باز قدر تو را بسیار پست دانم و سرزنشهاي عظیم کنم تو را و نکوهش بسیار (و این حشمت و امارتت
موجب ترس و وحشت من نشود و خود را نبازم و نترسم و این جزع و بیتابی که در من بینی از هیبت تو نیست) پس از آنکه
چشمهاي مسلمین را (در مصیبت برادر و خاندانم) گریاندي و دلهاشان را بریاندي، اعوان و یارانت در این راه دلهایی سخت
داشتند، و جانهاي سرکش و ابدانی مملوّ از غضب خدا و لعن رسول، که شیطان در آن لانه کرده و تخم گذارده بود، و با تکیه بر
این گروه قدم برداشته و اقدام کردي! جاي بسی تعجّب و شگفتی است که پرهیزگاران و اولاد انبیاء و نسل اوصیاء بدست طلقاي
خبیث و نسل هرزگان و فاجران کشته و به شهادت میرسند!!، خون ما از سر پنجههاي شما میریزد و گوشتهاي ما از دهنهاي شما
بیرون میافتد و آن بدنهاي پاك و پاکیزه بر روي زمین افتاده را گرگان سرکشی میکنند و کفتاران آنان را در خاك میغلطانند.
اگر امروز به گمان خود غنیمت بدست آوردي و سود بردي به همین زودي زیان کنی وقتی که نیابی مگر همان را که دست تو از
1) شکوه و شیون بخدا بریم و اعتماد بر او کنیم، پس هر ) پیش فرستاد و خداوند بر بندگان ستم نکند. ص: 123
کید که داري بکن و هر چه کوشش خواهی بنماي و هر جهد که داري بکار بر، بخدا سوگند ذکر ما را از یادها محو نتوانی کرد و
وحی ما را که خداوند فرستاد نتوانی میرانید و بغایت ما نتوانی رسید و ننگ این ستم را از خویش نتوانی سترد، رأي تو سست است
و شکر و .« لعنت بر ستمکاران متجاوز » : و شماره ایّام دولت تو اندك و جمعیّت تو به پریشانی گراید آن روز که منادي فریاد زند
سپاس خداوندي را سزا است که حکم و امر کرد به واسطه اولیاي خود به سعادت و ختم احوال اصفیاء ببلوغ مطالب ارادت، و نقل
ایشان نموده به رحمت و رأفت و به رضوان و مغفرت، و به مشقّت تو گرفتار و مبتلا و ممتحن به جز تو خاکسار نگردانید. و
استدعاي من از خداوند این است که اجر و پاداش برگزیدگانشان را به کمال رسانده و ثواب و اندوختهاشان را جزیل فرماید! و
درخواست میکنم جانشین نیکویی بر ایشان گذارده و بازگشت خوبی بر ایشان مهیّا نماید که رحیم و با رأفت است. یزید ملعون از
در پاسخ به آن فرمایشات گفت: فریادي است که از زنان شایسته است، نوحهگران را مرگ دیگران سهل نماید! سپس دستور به ردّ
174 - و نقل است که خانم فاطمه دخت گرامی امام حسین علیه السّلام فردي (1) و بازگشت آنان داد. ص: 124
خوش- روي بود و نزد بانوان دیگر أهل بیت جلوس فرموده بود، در اینجا فردي شامی و سرخ- روي نزد یزید برخاسته و گفت: اي
امیر مؤمنان، این دختر را به من ببخش!- و مرادش همان حضرت بود- با این کلام آن جناب دست بدامن عمّهاش حضرت زینب
علیها السّلام شده و گفت: یتیم شدم کنیز هم بشوم؟! حضرت زینب علیها السّلام به مرد شامی گفت: دروغ بافتی و پستی کردي،
بخدا که این کار نه از تو و نه از او (یزید) ساخته است! یزید به خشم آمده و گفت: این در حیطه قدرت من است اگر بخواهم همان
صفحه 37 از 174
کنم. حضرت زینب فرمود: هرگز! بخدا سوگند که خداوند این را براي تو قرار نداده، مگر اینکه بخواهی از آئین و دین ما خارج
شده و دین دیگري اختیار کنی! یزید گفت: تنها پدر و برادر تو بودند که از دین خارج شدند!. حضرت زینب علیها السّلام فرمود:
در پرتو دین خدا و آئین [جدّ و] پدر و برادر من بود که تو هدایت شدي اگر واقعاً مسلمانی! ص: 125 یزید ملعون
گفت: دروغ بافتی اي دشمن خدا! حضرت زینب فرمود: فعلًا تو حاکم و امیري و به ناروا دشنام میدهی و با قدرت زور میگویی!.
با این جواب گویا یزید ملعون حیا کرده و ساکت شد. فرد شامی آن کلام باز گفت، یزید جواب داد: دور شو، خدا تو را مرگ
دهد و از زمین بردارد.
« با یزید ملعون وقتی آن حضرت را نزد او بردند » « احتجاج حضرت علیّ بن حسین علیهما السّلام »
-175 راویان موثّق و راستگو (1) « با یزید ملعون وقتی آن حضرت را نزد او بردند » « احتجاج حضرت علیّ بن حسین علیهما السّلام »
نقل کردهاند که وقتی حضرت سجّاد علیه السّلام را همراه با کاروان اسرا از فرزندان امام حسین علیه السّلام و خانوادهاش بر یزید
ملعون وارد کردند یزید به آن حضرت گفت: اي علیّ، خدا را سپاس که پدرت را کشت! حضرت فرمود: مردم پدرم را کشتند.
1) حضرت فرمود: بر قاتلین پدرم لعنت ) یزید گفت: خدا را سپاس که با قتل او خیالم را آسوده ساخت! ص: 126
خدا باد! اي یزید فکر میکنی من خدا را لعنت کردم!؟ یزید گفت: اي علیّ، بهتر است به منبر رفته و مردم را از فتنه پدرت و فتحی
که خداوند روزي أمیر المؤمنین (یعنی یزید) نمود با خبر سازي. حضرت علیّ بن حسین علیهما السّلام فرمود: نمیدانم مقصود تو از
این مطلب چیست. پس به منبر رفته و پس از حمد و ثناي الهی و صلوات بر رسول خدا فرمود: اي مردم، هر که مرا شناخت شناخت،
و هر که نشناخت من خودم را به او معرّفی میکنم: منم فرزند مکّه و منی، فرزند مروه و صفا، فرزند محمّد مصطفی، فرزند کسی
که بر هیچ کس پوشیده نیست، فرزند کسی که به ملکوت اعلی شتافته و از سدرة المنتهی نیز گذشت، و منزلت قرب او همچون دو
قاب قوس کمان، یا نزدیکتر شد. با شنیدن این کلام چنان جوش و خروشی از گریه و فغان در میان أهل شام بپا خاست که یزید بر
رسید حضرت بر منبر نشست، « اللَّه أکبر، اللَّه أکبر » جان خود ترسید، پس دستور داد مؤذّن اذان گوید، در شروع به اذان چون به فراز
رسید حضرت گریسته و روي به یزید « أشهد أن لا ص: 127 إله إلّا اللَّه، أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه » و چون به فراز
نموده و فرمود: اي یزید این فردي که نامش در اذان آمد پدر من است یا تو؟! ( 1) یزید گفت: بلکه پدر شما است؛ از منبر بیا پایین.
یکی از صحابه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله با او دیدار « مکحول » پس فرود آمده و در گوشهاي از مسجد جلوس فرمود، در اینجا
کرده و گفت: چگونه شب را بروز آوردي؟ فرمود: میان شما با حالی همچون حال بنی اسرائیل میان آل فرعون؛ که پسرانشان را سر
میبریدند و زنانشان را به کنیزي میبردند، و در این سختی؛ بلا و امتحانی بزرگ بود که خدا شما را بدان آزمود. پس هنگام
آیا با پسرم خالد کشتی میگیري! حضرت «1» بازگشت به منزل یزید حضرت سجّاد علیه السّلام را فراخوانده و بدو گفت: اي علیّ
فرمود: کشتی من با او تو را چه سود، یک کارد به من و یک کارد به پسرت بده تا قويتر ضعیفتر را بکشد! ص:
128 پس یزید او را به سینه خود چسبانده و گفت: با این طبیعت از جانب اخزم آشنایی کامل دارم، شیر بچّه را همی ماند بدو.
گواهی میدهم که تو بحقّ فرزند علیّ بن ابی طالب هستی. ( 1) سپس حضرت سجّاد علیه السّلام بدو فرمود: اي یزید، به من رسیده
که قصد کشتن مرا داري، اگر راست است با این گروه زنان فردي را بفرست که ایشان را به سلامت به حرم رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله برساند!!. یزید ملعون به آن حضرت گفت: جز تو کسی مأمور این کار نخواهد شد، خدا این- مرجانه را لعن کند، بخدا
که من او را امر به قتل پدرت نکردم، و اگر من خود متولّی جنگ با او بودم هرگز او را نمیکشتم! سپس آن حضرت را با هدایاي
ص: 129 .«1» زیادي بهمراه خانواده و کاروان زنان رهسپار مدینه کرد
صفحه 38 از 174
« و ذکر یکی از مواعظ نیکو و بلیغ آن حضرت » « احتجاج امام